او یک مرد است

عبدالله سی و شش ساله ، به عنوان کارگر در یکی از پروژه های عمرانی در غرب بندرعباس مشغول به کار است. او اهل روستایی در همان حوالی است. جایی که مجرد بودن تا سن عبدالله عیب است. عبدالله هر روز در محیط کار مورد تمسخر و نیش و کنایه دوستانش قرار می گیرد و پاسخ زخم زبانها را تنها با یک لبخند می دهد.او هیچ گناهی ندارد جز اینکه خود را وقف خواهر و برادر های قد و نیم قد خود کرده که پدر و مادرشان به آسمان سفر کرده اند و هیچ سرپرستی جز برادر بزرگشان ندارند. او باخود عهد کرده تا زمانی که همه خواهر و برادرهایش را سر و سامان ندهد، خود نیز بی سرو سامان باشد.