پایی لب گور

بیست و یکمین نمایشگاه بین المللی کتاب هم به کار خود پایان داد. نمایشگاهی که سید محمد خاتمی (رئیس جمهور محبوب پیشین) در دوران تصدی وزارت ارشاد در سال 1366 آن را بنیان گذارد.

بی شک نمایشگاه کتاب تهران و جشنواره فیلم فجر را می توان مهمترین و تاثیرگذارترین رویدادهای فرهنگی سال دانست که هر ساله اولی در اردیبهشت ماه و دومی در بهمن ماه برگزار می شود.

اما آیا اگر این نمایشگاه نبود همین چراغ کم سو هم در بازار کتاب کور سو می زد؟

از یاد رفته

واقعا چرا باید ملتی با این همه سابقه فرهنگ و تمدن چنین آمار نا امید کننده ای در زمینه مطالعه داشته باشد؟

مسلما علت کم مطالعه بودن جامعه ایرانی گران بودن کتاب نیست و گران بودن کتاب تنها یک بهانه بی اساس وعذری بدتر از گناه است. اگر با این دیدگاه مخالفید لطفا یک سری به رستورانها و فروشگاههای فست فود بزنید. تا از رونق و فروش آنها شگفت زده شوید.آیا متوسط قیمت یک کتاب از قیمت یک پیتزا گران تر است؟ (سالاد و نوشابه را هم حساب نکنید) مسلما نیست. اما متاسفانه شکم برای ما از مغز مهمتراست و جسم برایمان نسبت به روح ارجحیت دارد. تازه این مقایسه بین کتاب و پیتزا بود. چرا ایرانی برای خرید سیگار در ماه حداقل پول پنج جلد کتاب را آتش می زند و ککش هم نمی گزد ولی تا اسم کتاب را می شوند شروع به آه و ناله کرده و در مورد گرانی و تورم نطق می کند؟

تازه مگر کتاب را فقط باید خرید؟ مگر نمی توان را کتاب را با پرداخت حق عضویتی ناچیز از کتابخانه به امانت گرفت؟ مگر نمی شود یک کتاب را پس از مطالعه به دیگری قرض داد؟

تقریبا هم زمان با نمایشگاه ما نمایشگاهی (با وسعتی بسیار کمتر) در لندن هم برپا بود و نخست وزیر انگلیس طی سخنانی در این نمایشگاه، از سهم هشت درصدی صنعت چاپ و نشردر اقتصاد مملکتش سخن گفت و پیش بینی کرد درآینده ای نه چندان دور این رقم به دوبرابر افزایش یابد. درمقابل دولت ما سوبسید (به قول خودش یارانه) کاغذ را حذف می کند.

آیا رسیدن تیراژ کتاب به مرز 1000 نسخه برای ما با این همه ادعا ننگ نیست؟

 

کاری نکنیم فرزندانمان به جای خواندن:

 

من یار مهربانم       دانا و خوش بیانم

بخوانند:

 

      من یار مهجورم           خفته درون گورم